فقر ساقطکننده تکلیف نیست

برداشتی از یک حدیث، تأملی بر یک بحران؛
مشکلات گسترده اقتصادی و فساد مالی در کشور بر اجزای زندگی مردم همچون دینداری، سلامت جسمی و روانی و خویشتنداری آنان تأثیر میگذارد اما لزوماً به کفر منجر نمیشود و دین هم نیز چنین مجوزی نداده است؛ به نظر میرسد احیای اهمیت مسئولیت فردی در کنار مسئولیت اجتماعی، ضرورتی عاجل در جامعه رو به بحران ایران است.
بارها این حدیث معروف را شنیدهام: «کادالفقر اَن یکونَ کفراً» و ترجمه آن را نیز عموماً چنین برداشت کردهایم: «فقر، کفر به بار میآورد.» این حدیث از پیامبر اسلام(ص) منشأ پیدایش یک ضربالمثل نیز در ادبیات ایرانیان شده است: «فقر از هر دری درآید، ایمان از در دیگر میرود.»
طی سالهای اخیر که مشکلات اقتصادی تشدید شده و آسیبهای اجتماعی با قدرت رسانه، بازنمایی بیشتری پیدا کرده است، بیدینی، ناامیدی، افسردگی و ... توجیه بیشتری یافته و تا آستانه «تئوریزه شدن» پیش رفته است. سؤال میشود چرا نماز خواندن و حجاب را کنار گذاشتهای؟ پاسخ میدهد: فقر و مشکلات اقتصادی برای آدم دین و ایمان نمیگذارد. سؤال میشود چرا افسرده و بیحال هستی؟ چرا کتاب نمیخوانی و ورزش نمیکنی؟ پاسخ میدهد: مشکلات اقتصادی وقت، حوصله و انگیزه برای انسان نمیگذارد.
گاه دامنه این توجیه از این نیز فراتر میرود و سایر بزهکاریهای اجتماعی از دستاندازی به مال دیگران و اعتیاد گرفته تا تجاوز جنسی و قتل را نیز در خود جای میدهد. مثلاً وقتی خبر دستگیری دزدی در جامعه منتشر میشود، چنین جملاتی از مردم زیاد شنیده و دیده میشود: این تقصیری ندارد، اگر راست میگویید دزدهای بزرگتر را بگیرید! این جوان از فقر این کار را انجام داد و ... حتی وقتی خبرهای شوکآوری از تجاوز جنسی یا قتل در جامعه منتشر میشود، باز هم عده زیادی از مردم عادی این مضامین را تکرار میکنند: همهاش از فقر است، فقر از هر دری درآید، ایمان از در دیگر میرود. اگر کمی برابر این گزارهها با تردید و تأمل نگاه شود، پاسخ میآید: به حرف پیامبر هم شک دارید؟ «کادالفقر اَن یکونَ کفراً؛ فقر، کفر به بار میآورد».
از آخرین باری که این استدلال را در فضای مجازی میشنوم، بیشتر به فکر فرومیروم و در مسیر روزانه خود به محل کار به فروشندگانی که در حوالی خیابان انقلاب بساط کردهاند میاندیشم و با خود میگویم که اینها احتمالاً از آسیبپذیرترین مردمان ساکن پایتخت هستند، حتماً براساس تلقی رایج ما، از دین و ایمان خارج شدهاند و دیگر حوصله و رمقی هم برای پیگیری شاداب زندگی ندارند. اما ناگهان سؤالهایی در ذهنم ایجاد میشود؛ چرا زنی جوان که میتواند مثل برخی افرد از راههای دیگر(!) مخارج زندگی را تأمین کند، با حداکثر پوشش اسلامی، زیر آفتاب سوزان تابستان به فروش جوراب و خودکار مبادرت میورزد؟ چرا مردی میانسال که تنها داراییاش برای فروش در بساط، دفترهایی قدیمی و ناخنگیر است، در ایام محرم پیراهن مشکی به تن کرده و تسبیح به دست ذکر میگوید؟ چرا پیرمردی که براساس تلقی رایج، فقر و پیری باید موجب انسداد کامل آخرین روزنههای امیدش به زندگی باشد، هر روز هنگام اذان ظهر به نماز میایستد؟
یافتن پاسخ برای این سؤالات را از همین پیرمرد شروع میکنیم، نمازش که تمام میشود با ما احوالپرسی میکند. از حال و روزش میپرسیم، میگوید: چند سالی است هزینه زندگی در تهران بالا رفته است، شاید بهتر بود پیرمردی مثل من که بچههایش سر و سامان یافته و هر کدام به گوشه و کناری از کشور رفتهاند، به دهات و روستایی برود و آخر عمر را آنجا سر کند، اما من هنوز برای زندگی، انگیزه احساس میکنم و تهران را دوست دارم. رفتوآمد مردم در مرکز شهر، کتابفروشیها و حتی دیدن جوانانی که شاد و خوشحال هستند، به من انگیزه میدهد. به این نتیجه رسیدم که میتوان با خردهفروشی، مخارج روزمرهام را تأمین کنم و خدا را شکر میکنم.
از او میپرسیم اگر فقر موجب کفر میشود، پس چطور هنوز از خدا میگوید و نماز میخواند؟ لبخندی میزند و میگوید خدا هر آنچه را که باید به ما داده است، این مشکل ما انسانهاست که بلد نیستیم چطور زندگی کنیم و دنیا را خراب میکنیم. سخنان آرامشبخش این پیرمرد ما را به اعماق تاریخ و به کوفه میبرد، جایی که میثم تمار، پیرمرد دوستدار امام علی(ع) خردهبساطی برای فروش خرما داشت و طوفانهای روزگار، او را از مسیر حق منصرف و منحرف نکرده بود.
پس از گفتوگو با پیرمرد، به بساطی دیگر سر میکشیم. زن جوان که جوراب میفروشد، در حال مطالعه کتاب است. دقایقی بر احوال و رفتار او تمرکز میکنیم. پی میبریم پسر بچهای دارد که همان حوالی با همسن و سالهای خود مشغول بازی است، پسر بچه هر چند دقیقه یک بار پیش مادر میآید و مادر او را با محبت تمام میبوسد و با او چند کلمه صحبت میکند، لپش را میکشد و قربان صدقهاش میرود. از او چیزی میخریم، سپس به او میگوییم که خبرنگار هستیم و میخواهیم چند سؤال بپرسیم. با تردید موافقت میکند.
از او درباره کتابی که مطالعه میکند میپرسیم، زن جوان پاسخ میدهد: کتابی که اکنون در دست دارم، کتابی روانشناسی در زمینه تربیت فرزند است، در طول سال کتابهای متنوعی از مذهبی و تاریخی گرفته تا روانشناسی مطالعه میکنم. با تعجب از او میپرسیم آیا مشکلات اقتصادی و شرایط سخت کار انگیزه و رمق شما را برای مطالعه از بین نبرده است؟ جواب میدهد: ما خانوادگی کار میکنیم و کار را ننگ و عار نمیدانیم، همسر من در بازار تهران باربری میکند و من هم اینجا خردهفروشی میکنم. دو فرزند دارم، یک پسر دبستانی و یک دختر دبیرستانی، دخترم نیز بعضی اوقات در این کار به من میکند و البته همین جا درسهایش را هم میخواند.
حالا که یخ گفتوگو کمی آب شده است، جرئت میکنیم و از او میپرسیم: مشکلات اقتصادی بر دینداری شما تأثیری نگذاشته است؟ آیا واقعاً چادری هستید یا برای امنیت کار خود در گوشه خیابان آن را به سر کردهاید؟ زن جوان پاسخ میدهد: حق دارید که این سؤال را بپرسید، امروز خیلیها که از شرایط سخت زندگی کم میآورند، دین و ایمان را کنار میگذارند، اما حجاب ما واقعی است و دین هنوز برایمان در زندگی حرف اول را میزند.
در حالی که ذهنیت ما نسبت به آنچه فکر میکردیم، در حال تغییر است و به این فکر میکنیم که لزوماً فقر منجر به کفر نمیشود، با مرد میانسالی که در همان حوالی ناخنگیر و دفتر قدیمی میفروشد، به گفتوگو مینشینیم. پیشتر و در روز عرفه او را در حالی دیدیم که دعا میخواند و با چشمانی اشکبار با خدا نجوا میکرد. دهه اول ماه محرم نیز او را با پیراهن مشکی دیده بودیم، در حالی که اگرچه بر جدول کنار خیابان نشسته بود، با وقار خاصی پا روی پا انداخته بود و با تسبیح ذکر میگفت.
از حال و روزگارش میپرسیم، چندان مایل به گفتوگو نیست اما پاسخ میدهد: خدا را شکر به هر حال زندگی میگذرد، سعی میکنم طوری زندگی کنم که دستم جلوی کسی دراز نباشد. از او میپرسیم آیا مشکلات اقتصادی بر ایمان شما تأثیر نگذاشته است؟ پاسخ میدهد: از خدا گلهمندم، اما دلیل نمیشود که ایمانم را از دست بدهم. بحث مشکلات دنیایی از حساب و کتاب آخرت جداست.
پس از این سه گفتوگو به این نتیجه میرسیم که باید در فهم خود از حدیث مشهور «کادالفقر اَن یکونَ کفراً» تجدید نظر کنیم. گرچه فهم اینکه در شرایط فعلی، فقر چه میزان بر کاهش دینداری مردمان و نیز بروز بزهکاریهای اجتماعی نقش دارد، نیازمند پژوهش جامعهشناختی با روشهای علمی است اما همین مشاهده کیفی کافی است تا خط بطلانی بر این برداشت بکشد که: فقر، لزوماً به کفر میانجامد.
عینک تحقیق و تتبع مذهبی به چشم میزنیم و با نگاه نقادی به جستوجوی معنای حقیقی حدیث پیامبر(ص) در ادبیات دینی میرویم. ابتدا باید معنای «الفقر» را درست بشناسیم. شیخ صدوق از عالمان متقدم شیعیان درباره ریشه لغوی «الفقر» مینویسد: یکی از وجوه معانی لفظ فقر، بریدن و سوراخ کردن بینی شتر است تا آنجا که به استخوان یا نزدیک آن برسد سپس ریسمانی بدان میتابانند و بدین وسیله شتر چموش را آرام میکنند و به چنین شتری بعیر مفقور گویند، هر چه را به گونهای ببرند که جدا نشود و (صرفاً) در آن اثر و شیاری ایجاد شود، فقر است و تفقیر. از همین روست که شمشیر شیاردار را سیف مفقر گفتهاند و مصیبت را فاقرة گویند که شکننده ستون فقرات است (ج ۱ ص ۴۶، به نقل از مقاله بررسی محتوایی حدیث استعداد فقر از علیاکبر فراتی).
راغب اصفهانی، نویسنده شهیر کتاب «مفردات الفاظ قرآن»، برای فقر چهار معنا ذکر میکند و به این مضمون مینویسد: اولین معنای فقر، فقر وجودی همه موجودات در برابر خدای متعال است، چنانکه قرآن میگوید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(فاطر، ۱۵)، دومین معنای فقر، عدم مقتنیات یا همان نداری مالی است، چنانکه قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِين»(توبه، ۶۰)، سومین معنای فقر، فقر نفس و حرص است که در مقابل آن، غنای نفس و قناعت قرار دارد، معنای چهارم فقر، نیاز به خداوند است چنانکه در دعا میخوانیم: «اللهم اغننی بالافتقار الیک ...»(ص ۳۸۳)
پس از بررسی معنای «الفقر» لازم است درباره معنای فعل «کاد» نیز آگاهی کسب کنیم. این فعل به معنای «نزدیک است» و «ممکن است» ترجمه میشود. برخی از پژوهشگران عربزبان درباره معنای دقیق این فعل گفتهاند: «كاد/ يكاد» به معناى در شرف انجام گرفتن عمل است، اما انجام نخواهد گرفت و معناى منفى آن «ماكاد/ لايكاد و لميكد» اين است كه عمل اساساً در آستانه انجام نيست چه برسد به اينكه انجام بپذيرد.
حال پس از این بررسی دینی در متون باید بنگریم که حدیث «کادالفقر اَن یکونَ کفراً» چه معنایی دارد، با مقدمهای که درباره معانی الفاظ بیان شد، دو معنای کلی برای حدیث قابل تصور است: ۱- نزدیک است که فقر مالی، کفر به بار آورد ۲- نزدیک است که فقر نفس و حرص، کفر به بار آورد. هر کدام از این دو معنا تصور شود، سخنی از لزوم تحقق کفر به واسطه فقر در میان نیست لذا ترجمه «فقر، کفر به بار میآورد» غلط است و به تبع آن، ضربالمثل «فقر از هر دری درآید، ایمان از در دیگر میرود».
تجدید نظر در این برداشت عرفی غلط از حدیث پیامبر اکرم(ص)، میتواند موجب توجه دوباره به اهمیت مسئولیت فردی در جامعه باشد. باید توجه کنیم که آسیبشناسان اجتماعی، جامعهشناسان و اقتصاددانان به درستی جامعه را شبکهای میپندارند که خلل در هر کدام از اجزای آن، خللی جدید در جزئی دیگر به وجود میآورد؛ لذا حتماً مشکلات گسترده اقتصادی و فساد مالی در کشور بر اجزای زندگی مردم همچون دینداری، سلامت جسمی و روانی و خویشتنداری آنان تأثیر میگذارد اما لزوماً به کفر منجر نمیشود و دین هم نیز چنین مجوزی نداده است که کسی به علت فقر، دینداری خود را کنار بگذارد یا برای جبران نداری مالی خود، به مال دیگران دستاندازی کند یا به کاری ناهنجار اقدام کند. هرکس وظیفه دارد «خوب» باشد حتی اگر همه بد باشند و هرکس وظیفه دارد رابطه بندگی خود با خالق را حفظ کند، حتی اگر تمام مردم ایمان خود را از دست داده باشند. به نظر میرسد احیای اهمیت مسئولیت فردی در کنار مسئولیت اجتماعی، ضرورتی عاجل در جامعه رو به بحران ایران است.
به قلم مجتبی اصغری
ایکنا