خوب باش تا همسر خوبی داشته باشی

برخی از ما جوانها آنقدر از تنها بودن با خودمان بیزار شدهایم که هر چیزی را راهی برای فرار میدانیم. فکر میکنیم اگر سریع نه آگاهانه ازدواج کنیم دیگر درهای خوشبختی و شادی به روی ما باز شده است.
برخی از ما جوانها آنقدر از تنها بودن با خودمان بیزار شدهایم که هر چیزی را راهی برای فرار میدانیم. فکر میکنیم اگر سریع نه آگاهانه ازدواج کنیم دیگر درهای خوشبختی و شادی به روی ما باز شده است. در حالی که وقتی ما نمیتوانیم خودمان را خوشحال و خوشبخت کنیم، پس چگونه میخواهیم مایه خوشبختی دیگری شویم؟ گاهی ازدواج را ابزاری برای گول زدن دیگری کردهایم تا راضی شود وسیلهای برای تنها نبودن ما باشد. البته ناگفته نماند همه ازدواجها این گونه نیست، اما اگر فقط یک بار به دادگاههای حل اختلاف و دفترهای طلاق بروید متوجه خواهید شد که برخی آدمها چطور با بیفکری زندگی خود و دیگری را نابود میکنند. انسانهایی که نتوانستهاند هنگام تنهایی با خود واقعیشان روبهرو شوند و از دیگری انتظار دارند آنها را بشناسد و درک کند. انسانهایی که فکر کردند ازدواج عجولانه همه راههای نرفته را برای آنها هموار میکند و آنها را به همه نرسیدنهایشان میرساند. در صورتی که طرف مقابل بانک و چوب سحر آمیز و چراغ جادو نیست که فقط موظف باشد خواستههای ما را تأمین کند و گوش به فرمان ما باشد!
ابتلا به سندروم سیندرلا!
ازدواج کردن مانند فرشته داستانهای وال دیزنی نیست که دخترک بیچاره و غمگین را با گردش چوبی به شاهزاده خانم رؤیاها تبدیل کند. آنقدر از کودکی کارتونهای سیندرلا و سفید برفی و اینها را نشانمان دادند که بیمار شدهایم. مبتلا شدهایم به سندرومی به نام سندروم سیندرلا که دخترها فکر میکنند برای خوشبخت شدن به یک شاهزاده رؤیایی نیاز دارند و پسرها فکر میکنند دخترها وابسته و نیازمند آنها هستند. بس است. بس است این همه اشتباهات تربیتی. همین اشتباهات تربیتی هستند که در ناخودآگاه و گوشت و خون آدمها فرومیرود و در آینده موجب ناکامی ازدواجها میشود. بهتر است والدین سرزمینم به دخترهای خود یاد دهند تو قدرتمندی و موظف هستی خودت را خوشبخت کنی تا بتوانی بعدها مایه آرامش و آسایش همسرت شوی.
تفاهم یعنی فهمیدن تفاهمها
همسر بودن تنها هم بالین بودن و سر بر یک بالشت گذاشتن نیست. بانو تو باید همفکر و همپای مرد خودت باشی. بهتر است والدین سرزمینم به پسرهای خود یاد دهند مرد آن کسی است که گل لبخند بر روی لبهای همسرش بکارد و با نور احترام این گل زیبا را روز به روز پربارتر کند. مرد نباید گریه کند، زن هم باید بتواند به شانههای همسر خود اعتماد کند و سر غمهای خود را روی آن محکمترین شانههای جهان بگذارد. کاش دخترها و پسرها متوجه شوند که قرار نیست خواننده و رنگ و غذا و فیلمهای مورد علاقه آنها شبیه هم باشد تا بگویند با هم تفاهم داریم. بلکه تفاهم در زیباترین شکل خود یعنی فهمیدن تفاهمها و پیدا کردن راهی برای همسو شدن. هیچ وقت دو رنگ مشابه کنار هم زیبایی و جذابیتی ندارند بلکه رنگهایی متضاد هستند که به دیگری جلوه میبخشند. تصور کنید وقتی دو جهان رنگی با یکدیگر ترکیب شوند، چه بهشتی شکل میگیرد. اما نمیدانم چرا انسانها فکر میکنند میتوانند کسی شبیه خود را پیدا کنند و یا او را به زور تغییر دهند تا شبیه آنها شود، اما نمیشود.
زناشویی یا داستانهای عاشقانه وال دیزنی؟
محض رضای خدا برای دقایقی فکر کنیم. مگر ممکن است در این جهان پر از تنوع، دو انسان به طور کامل شبیه یکدیگر باشند؟ انسانها باید متفاوت باشند تا یکدیگر را تکمیل کنند. انسانها باید بپذیرند که با فهم و درک تفاوتهای دیگری میتوانند معنای رشد و تفاهم را پیدا کنند. زندگی زناشویی هرگز به راحتی داستانهای عاشقانه والت دیزنی نیست. زندگی مشترک هزاران هزار بالا و پایین دارد. اگر هر طرف بخواهد ساز خود را بزند که نمیشود. هر دو سوار یک قایق هستید. اگر یکی پارو بزند و دیگری فقط نگاه کند که نمیشود. اگر یکی سطل سطل آب داخل قایق بریزد و قایق را به آب ببندد که نمیشود. باید از همان ابتدا و پیش از شروع شدن هر چیزی، سنگها را از هم وا کند و مشخص کرد که به کدام سو میخواهید بروید. عشق این نیست که در چشمهای هم خیره شوید و حرفهای قشنگ قشنگ بزنید. بلکه عشق یعنی در طوفان بتوانید با هم به یک سو نگاه کنید و به دنبال راهحل باشید و یکدیگر را دلداری بدهید وگرنه همه در زمان آرامش خوب میتوانند حرفهای خوب بزنند.
خوب حرف بزنیم یا حرفِ خوب بزنیم؟
در زندگی مشترک حرفِ خوب زدن کافی نیست بلکه باید خوب هم حرف زد. اگر احترام و ادب نباشد هیچ مرز و حدودی باقی نخواهد ماند. زوجین فکر میکنند ازدواج یعنی بیمرز شدن و شوخیهای بی حد و مرز و رفتارهای بی حد و مرز. بلکه صمیمیت هیچ ارتباطی با بددهنی و بیادبی ندارد. هر چه ارتباط صمیمیتر میشود باید احترام هم بیشتر رعایت شود. این به معنای ادبی حرف زدن و لفظ به قلم شدن نیست. این قانون یعنی بدانیم چه میگوییم تا دل دیگری را با جسارت و تحقیر نشکنیم.
«خود روبهرویی» را بشناسیم
مسئله دیگری که پیش از ازدواج باید به آن توجه شود را میتوان «خود روبهرویی» نامید. خود روبهرویی یعنی ابتدا با تمام ابعاد شخصیتی خود آشنا باشیم و بدانیم از زندگی چه چیزی میخواهیم. ما تا زمانی که خودمان را نشناسیم چگونه انتظار داریم دیگری را درک کنیم و بشناسیم. همین است که آدمها شروع میکنند به کنترل کردن رفتار دیگری تا بتوانند آن چیزی که از او انتظار دارند را ببینند. هیچ وقت نباید از طرف مقابل بت و نمادی رؤیایی بسازیم و فکر کنیم که او غنیترین فرد روی کره زمین است و تمام کمبودهای ما را برطرف میکند. باید بپذیریم که او فرشته نیست و فقط یک انسان است با یک عالم نقص و همانند ما دارد مسیر رشد خود را طی میکند. نباید او را کنترل کنیم تا چیزی باشد که ما میخواهیم. هرچه طنابی که انداختهایم دور گردن او را بخواهیم سفتتر بکشیم، او دلایل بیشتری برای فرار کردن از شما پیدا میکند. پس ابتدا خود را بشناسید. اگر شکاک هستید، اگر وسواسی هستید، اگر فکر میکنید تمام دنیا باید در خدمت شما باشد، لطفاً ابتدا به مشاور مراجعه کنید. چون دیگران محکوم به زجر کشیدن به خاطر شک و بدبینی و خودشیفتگی شما نیستند.
زناشویی، یوغ بردگی نیست
مسئله دیگر وابستگی افراطی است که سلامت یک رابطه مشترک را تهدید میکند. انسانها فکر میکنند به محض ازدواج دیگر به طور دربست در اختیار یکدیگر باید باشند و زمانی برای گذراندن با خود نباید داشته باشند. فکر میکنند دیگر ارتباط با دوستان هیچ معنایی ندارد. در صورتی که ازدواج یوغ بردگی نیست. فرد باید زمانهایی را با خود بگذراند. زمانهایی را داشته باشد تا دوستان خود را ببیند و ارتباطهای کاری خود را حفظ کند. انسانی که محدود شود، هزار راه برای فرار از زندان پیدا خواهد کرد و هزاران بار شما را خواهد پیچاند. پس کنترلگری را در این زمینه نیز کنترل کنید.
همسر، بانک و عابر بانک نیست
جان کلام اینکه یاد بگیرید با ازدواج باید دایره ارتباطات و دوستان و آشنایان شما گستردهتر شود و رشد کنید نه اینکه بدتر تنها و تنهاتر شوید و دیگری را در این تنهایی خود زندانی کنید. شما با این کنترلگری و محدود شدن حتی دیگر خودتان را هم فراموش کردهاید و انسانی که خودش را فراموش کند، برای شادی خودش وقت نگذارد و خود را شگفتزده نکند، هرگز نمیتواند موجب شادی و خوشبختی دیگری شود. در نهایت اگر میخواهید ازدواج شما ختم به خوشبختی شود، باید ابتدا خود را ببینید، خود را بشناسید، خود را بخواهید، خود را دوست داشته باشید، خود را خوشبخت کنید تا دیگری هم در کنار شما احساس خوشبختی و نیکبختی کند. لطفاً اگر نمیدانید از زندگی مشترک چه انتظاری دارید و چه چیزی میخواهید، هرگز دیگری را درگیر خواستههای مبهم و نامشخص خود نکنید. اگر یاد نگرفتهاید مستقل باشید و درآمد داشته باشید، لطفاً دیگری را بانک و دستگاه خودپرداز و عابربانک خود ندانید. خود را بشناسید و یاد بگیرید هیچکس کامل و بینقص نیست. نقصهای خود را بپذیرید و تظاهر نکنید. اگر دنبال یک فرد ایدهآل هستید، ببینید خودتان چقدر ایدهآل هستید. خوب شوید، خوب باشید و خوبی کنید تا خوبی قسمتتان شود. فراموش نکنیم زندگی زناشویی فرصتی برای کاهلی و شوخی نیست.
برخی از ما جوانها آنقدر از تنها بودن با خودمان بیزار شدهایم که هر چیزی را راهی برای فرار میدانیم. فکر میکنیم اگر سریع نه آگاهانه ازدواج کنیم دیگر درهای خوشبختی و شادی به روی ما باز شده است. در حالی که وقتی ما نمیتوانیم خودمان را خوشحال و خوشبخت کنیم، پس چگونه میخواهیم مایه خوشبختی دیگری شویم؟ گاهی ازدواج را ابزاری برای گول زدن دیگری کردهایم تا راضی شود وسیلهای برای تنها نبودن ما باشد. البته ناگفته نماند همه ازدواجها این گونه نیست، اما اگر فقط یک بار به دادگاههای حل اختلاف و دفترهای طلاق بروید متوجه خواهید شد که برخی آدمها چطور با بیفکری زندگی خود و دیگری را نابود میکنند. انسانهایی که نتوانستهاند هنگام تنهایی با خود واقعیشان روبهرو شوند و از دیگری انتظار دارند آنها را بشناسد و درک کند. انسانهایی که فکر کردند ازدواج عجولانه همه راههای نرفته را برای آنها هموار میکند و آنها را به همه نرسیدنهایشان میرساند. در صورتی که طرف مقابل بانک و چوب سحر آمیز و چراغ جادو نیست که فقط موظف باشد خواستههای ما را تأمین کند و گوش به فرمان ما باشد!
نگین خلجسرشکی