دنیاگرایی؛ علت دور شدن مردم از راه حق

معروف: شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی بر فرازهایی از نهج البلاغه را میخوانید:
بیتأثیر شدن نقشههای دشمن در صورت دور ماندن نظام از فساد
یعنى وقتى این دستگاه اصلى، پاکیزه و سالم باشد، خیلى کارهاى بزرگ میشود کرد؛ دیگر این حرفهایى که میزنند، این شایعههایى که درست میکنند، این تهدیدهایى که از طرف آمریکا و غیر آمریکا میشود، واقعاً هیچ گونه تأثیرى نخواهد توانست بگذارد در وضعیّت شما و این حرکت عمومى ملّت شما؛ چون مردم به شما علاقهمند میشوند؛ مردم هم که به شما علاقهمند شدند، به دولت علاقهمند بودند، هیچ کسى نمیتواند با آن نظام و با آن کشور کارى بکند؛ حقیقتاً اینجورى است. آن دولتى که آحاد مردم را واقعاً از روى ایمان، نه از روى رودربایستى (گاهى رودربایستى دارند؛ نه، از روى ایمان) دنبال سر خودش داشته باشد، به هیچ وجه صدمه نخواهد دید؛ همه این تبلیغاتى هم که میکنند خنثى خواهد شد. الان ببینید غربىها در تحلیلهاى خود( تحلیلهاى البتّه نهچندان آشکارشان) وقتى مىنشینند دُور هم حرف میزنند، آن چیزى که براى آنها یک مشکلهاى است در قضیّه ایران، ثبات این نظام است؛ میگویند نظام، نظام تثبیت شدهاى است، کاریش نمیشود کرد؛ مردم با نظام هستند؛ این را میگویند.
اگر چنانچه اینها میدانستند که شما پشتتان خالى است و چنین تصوّرى میکردند و اگر اینجورى بود و مردم پشت سر شما نبودند، شما بدانید این اخلالگرىهایى که گاهى اسمش هم مىآید و بعد مىبینیم دنبالش نیامد و نصفهکاره ماند، همه انجام میشد؛ این که نصفهکاره میماند براى این (است) که مىبینند فایدهاى ندارد؛ به این نتیجه میرسند که فایدهاى ندارد.
بنده آن روز نگاه میکردم به یادداشتهاى داخل تقویمها که گاهى یادداشت میکنم؛ الان سه سال است (تقریباً از سال ۷۰، ۷۱) مرتّب تهدیدهاى آمریکا و خبرهاى گوشهوکنار که «آمریکا میخواهد به شما حمله کند»، «آمریکا فلان» مرتّب علیه ما هست؛ گاهى هم خیلى آتشش تند شده، به صحبتهاى [سطح] بالا کشیده شده؛ مسئولین بالا با هم صحبت کردند، حرف زدند، تبادل نظر کردند، بعد هم معلوم شد که طبل توخالى است. نه اینکه از اوّل نمیخواستند چیزى؛ ما یقین نداریم که واقعاً نیّتى هم نداشتند، شاید هم نیّت داشتند، [امّا] آنچه این نظام را نگه داشته، این است که مىبینند فایدهاى ندارد؛ این جا بتن آرمه است؛ مستحکم است؛ یک حکومتى بر سر کار است که مردم آن را دوست میدارند. این که دیگر تعارف ندارد.
الان شما نگاه کنید کجاى دنیا (بما فیه آمریکا و کشورهاى پیشرفته دیگر) وجود دارد که یک کمّیّت زیادى از مردم و درصد زیادى از مردم نسبت به حکومت اینجور علاقهمندى و اظهار اخلاص و اظهار صفا و تبعیّت آشکار و صریح داشته باشند و ابراز کنند؟ کجا دیدهاید؟ شما ملاحظه کنید ببینید کجا وجود دارد. اینکه دیگر روزنامهها نیست که بگوییم روزنامهها مال خودشان است. خب، آحاد مردم را مىبینید: در تظاهرات بیست و دوّم بهمن، در روز جهانى قدس، در سفرهایى که مسئولین میروند، خب، مشاهده میکنید؛ متن نظام اینها هستند؛ چه تهران و چه در سایر شهرها. به هرحال راز قضیّه همین است که مردم با ما باشند، پشت سر شما باشند و این هم بسته است به همان که ما خداىنکرده مست نعمت نشویم؛ مراقب باشیم که جامعه مست نعمت نشود که اوّلش خود ما هستیم و بعد هم دیگران.
امیدواریم انشاءالله خداوند متعال شماها را کمک بکند، توفیق بدهد و این ایّام ماه رمضان هم مبارک باشد. این کلمات مختصرى هم که ما عرض کردیم، اینها هم انشاءالله مفید باشد و آن عمده، همان کلام مولا است. آن نورانیّت کلام بزرگوار و جوهر کلام آن بزرگوار است که باید انشاءالله در دلهاى شماها اثر بگذارد.
نصیحت کردن کارگزاران؛ از حقوق آنها بر رهبر
غالباً این چیزهایى که من از نهجالبلاغه میخوانم چیزهایى نیست که شماها نشنفته باشید؛ بلکه بعضى از شماها که الحمدلله منبر هم میروید و سخنرانى هم میکنید، بیشتر از عمّامه به سرها یا به قدر بعضى از عمّامه به سرها، خودتان هم همینها را شاید اینجاوآنجا خواندهاید و براى این و آن معنى کردهاید.
معانی هم که ما میکنیم معلوم نیست براى شما برادران عزیز خیلى تازگى داشته باشد لکن درعین حال در گفتن و شنیدن اثرى است که در دانستن نیست. ممکن است انسان چیزى را بداند، امّا وقتى به او میگویند باز یک اثر دیگرى میبخشد. همه ما هم احتیاج به تذکّر داریم. علاوهبر این، شماها حق دارید به گردن ما؛ بالاخره شما وزراى ما هستید، کارگزاران ما هستید، همکاران ما هستید و ما مدیونیم به شما ازاینجهت؛ از جهات مختلفى بالاخره حقّى به گردن ما دارید. حقوق متقابل است؛ ما هم به گردن شما حق داریم، شما هم به گردن ما حق دارید. شاید یکى از حقوق شما همین باشد که ما یک وقتى یک کلمهاى به عنوان نصیحت عرض بکنیم.
نترسیدن از تنهایی در راه حق
این مطلبى که من امروز انتخاب کردهام یک خطبه کوتاهى است از نهجالبلاغه که این خطبه را بنده، هم پیش از انقلاب و هم بعد از انقلاب، بارها خواندهام و در سخنرانىها معنا کردهام. میفرماید: «اَیُّهَا النّاسُ لا تَستَوحِشوا فى طَریقِ الهُدى لِقِلَّةِ اَهلِه»؛ این خطبه بخصوص، باتوجّه به وضع ما [یعنى] جمهورى اسلامى و باتوجّه به غربتى که ما در مجموعِ تمدّنِ کنونىِ مادّىِ دنیا داریم و جمهورى اسلامى دچار غربت است و با توجّه به قلّتى که ما در دنیا داریم (با وجود دوستان زیاد و مطرح شدن و فعّال بودن و کارسازىهاى فراوانى که هست، بالاخره ما در دنیا غریبیم؛ در این تردیدى نیست؛ حتّى هممسلکهاى ما، همکیشهاى ما و همزبانهاى ما هم در دنیا (آنجایى که بایدوشاید) نسبت به ما تقریباً احساس بیگانگى میکنند) این کلمه خالده و بسیار پُرمغز امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) واقعاً امروز زیاد به درد ما میخورد.
میفرماید: «اَیُّهَا النّاسُ لا تَستَوحِشوا»؛ وحشت نکنید، بیم نکنید؛ «فى طَریقِ الهُدى»؛ در راه هدایت که دارید حرکت میکنید، احساس وحشت نکنید؛ «لِقِلَّةِ اَهلِه»؛ چون رهروان این راه کماند. [اینکه] ناگهان ببینید دُوروبَرتان خلوت است و کسى با شما همجهت و همراه نیست، موجب احساس وحشت شما نشود؛ راهتان راه درستى است، کارتان کار صحیحى است، جهت صحیح همین است که شما دارید میروید.
اگر کسانى در دُوروبَر شما نیستند یا کماند، به جهت علّتى است که آنها دارند، گرفتارىاى است که آنها دارند؛ که آن گرفتارى را در جمله بعد حضرت بیان فرمودهاند. «فَاِنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلى مائِدَةٍ شِبَعُها قَصیرٌ وَ جوُعُها طَویل»؛ آن علّت و بیمارى و نقیصهاى که در کار مردم است و [بهخاطر آن]مردم دنیا و اهل دنیا با شما همراه نیستند، این است که «فَاِنَّ النّاسُ قَدِ اجتَمَعوا عَلى ماَئِدَة»؛ همانا مردم بر سر سفرهاى گرد آمدهاند- که مراد همین سفره دنیا و مطامع دنیا و زندگى دنیا و لذّتهاى دنیا و نیازهاى دنیا و مانند اینها است- که خاصیّت این سفره، آن است که مردم را گرفتار میکند به خودش.
سیری کم و گرسنگی طولانی؛ ویژگی لذّتهای دنیوی
هرکس سر این سفره بنشیند و دل به این سفره بدهد، جورى خواهد شد که در آخر این جمله ذکر شده که خاصیّتش این است که انسان از طریق هدایت دور میماند. خصوصیّت این سفره این است که «شِبَعُها قَصیر»، سیرى این سفره کم و کوتاه است؛ انسان سیر میشود، امّا براى مدّت خیلى کوتاهى؛ «وَ جوعُها طَویل»؛ و گرسنگىاش خیلى طولانى است.
ببینید، انسان آرزوى یک چیزى را دارد (فرض بفرمایید مثلاً خانه خوبى یا فلان خواسته، فلان محبوب، فلان مطلوب یا هر چیزى؛ چیزهایى که انسان در دنیا از آنها خوشش مىآید و دوست میدارد و لذّات زندگى است) و مدّتهاى طولانى در آرزوى یک چیزى است، [امّا] معمولاً انسان تا آرزو کرد [که به آن] نمیرسد؛ بخصوص چیزهاى بزرگ را مدّتى طول میکشد تا اینکه انسان به آن دست پیدا کند. وقتى به آن دست پیدا کردید، یک حالتاشباعى در انسان بهوجود مىآید؛ حالت رضایت خاطرى به وجود مىآید که الحمدلله به این دست پیدا کردم. [البتّه] «الحمدلله» هم تعبیر من است؛ [اگر] اهل اعتقاد به خدا باشد «الحمدلله» میگوید؛ وَالّا آن را هم نمیگوید. به هرحال انسان وقتى دست پیدا کرد، احساساشباع شدگى میکند، امّا این احساس بسیار کوتاه است؛ یعنى این لذّت که برایش دست نیافتنى بود و خیلى دور از دسترس بود و به همان دلیل هم بسیار جالب و جذّاب بود، بهمجرّد این که انسان به آن دست پیدا کرد، عادى میشود.
منبع: کیهان