رفتن به محتوای اصلی

شهید میثم رضوان پور

شهدای اجتماعی
آشنایی با شهید میثم رضوان پور
شهید رضوان پور
Video file

سردار پاسدار میثم رضوان‌پور، معاون اجتماعی سازمان بسیج مستضعفین و از فعالان برجسته اجتماعی کشور بود که در تجاوز هوایی رژیم صهیونیستی به سازمان بسیج مستضعفین به شهادت رسید. شهید رضوان‌پور پیش از این مسئولیت، معاونت فرهنگی سپاه حضرت صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان را برعهده داشت و همواره در خط مقدم فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و جهادی بود. این سردار شهید در آستانه ماه محرم در حالی که برای خدمت به دستگاه اباعبدالله‌الحسین (ع) آماده می‌شد، به درج رفیع شهادت نایل آمد.

شهید میثم رضوان پور در سال ۱۳۶۳، همزمان با اوج دوران دفاع مقدس در خمینی شهر استان اصفهان متولد شد و از همان کودکی در فضایی رشد کرد که روحیه رزمندگی در آن موج می‌زد.

شروع فعالیت های بسیج

علاقه‌ شهید به مسجد، بسیج و فعالیت‌های فرهنگی از همان اوایل دوران تحصیل نمایان بود و با ورود به دبیرستان و دانشگاه بیش ‌تر نیز شد. پس پایان تحصیلات متوسطه به عضویت سپاه پاسداران در آمد و فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی خود را گسترش داد.

ایشان سال‌ها به‌عنوان مسئول راهیان نور سپاه صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان فعالیت داشت و با مطالعه گسترده کتاب‌های دفاع مقدس، روایتگری بی‌نظیر بود؛ گویی خود در جبهه‌ها حضور داشته و در کنار رزمندگان وشهدا زیسته است. سپس شهید رضوان پور مسئولیت معاونت فرهنگی سپاه صاحب الزمان(عج) اصفهان را عهده دار شد.

شهید رضوان پور بعدها به استان سیستان‌وبلوچستان رفت و مشغول خدمت‌رسانی به مردم مظلوم این منطقه شدند و سرانجام با ارتقای مسئولیت، به‌عنوان معاون اجتماعی سازمان بسیج، برای مقابله با آسیب‌های اجتماعی مانند طلاق، اعتیاد و کاهش جمعیت شبانه‌روز تلاش کرد. 

شهید رضوان پور در زندگی خانوادگی نیز الگو بود. در ۱۸ سال زندگی مشترک با همسرش، صاحب پنج فرزند شد و همواره دیگران را به فرزندآوری و تحکیم بنیان خانواده تشویق می‌کرد.

رضوان پور

شهید از نگاه همسر

همسر این شهید بزرگوار تعرف می کنند:

همسرم متولد سال ۱۳۶۳ در شهر اصفهان بود و محل زندگی‌اش در خمینی شهر قرار داشت. آقا میثم در دوران دفاع مقدس و در یک فضای مذهبی بزرگ شده بود. مادرشوهرم تعریف می‌کرد خیلی مراقبت می‌کردم در دوران شیردهی آقا میثم از جایی که نمی‌شناختم غذا یا حتی آب هم نخورم. آقا میثم از دوران کودکی با هیئت انس دا‌شت و در مراسم مذهبی شرکت می‌کرد. در برنامه‌های پایگاه بسیج محله‌شان و مسجد فعالیت دا‌شت و پدرشان هم پاسدار هستند. پدر آقا میثم زمان جنگ دفاع مقدس توفیق حضور در جبهه‌ها را داشتند و در جوار فرماندهی شهید کاظمی فعالیت می‌کردند. پدرشوهرم بیشتر در مأموریت کاری بودند و برای همین آقا میثم در شرایط سخت دهه شصتی بزرگ شد. شهید از همان زمان بچگی به کار‌های فرهنگی و بسیج مدارس علاقه‌مند بود. کم‌کم که بزرگ شد در برنامه‌های مذهبی و هیئت حضور داشت. ایمان آقا میثم خیلی قوی بود و مردانه و جهادی کار می‌کرد. علاقه شدید به مقام معظم رهبری داشت و یک فرد انقلابی به تمام معنا بود. 

رضوان

نحوه آشنایی و ازدواج

نحوه آشنایی ما از طریق برادرم بود. با توجه به شناختی که از خانواده و خود شهید داشتند واسطه ازدواج ما شدند. در سال ۱۳۸۶ با هم ازدواج کردیم. ابتدا با همدیگر زندگی ساده‌ای را شروع کردیم. یکی از خصوصیات شهید بزرگوار این بود که با توجه به مشغله کاری زیاد و با توجه به اینکه رئیس یک هیئت بزرگ در خمینی شهر بود، هر موقع منزل می‌آمد همه مشکلات کار و خستگی کار را پشت در می‌گذاشت و وارد منزل می‌شد. با روی خوش با بچه‌ها بازی و حتی در کار خانه خیلی به من کمک می‌کرد. ایشان خیلی احترام به پدر و مادرشان می‌گذاشت و همیشه دست پدر و مادرشان را می‌بوسید و قدردان زحمات والدین خود بود. 

فرزندان شهید

ما سال ۱۳۸۶ ازدواج کردیم و در این چند سال زندگی، خداوند به ما پنج فرزند اعطا کرد که سه دختر به نام‌های فاطمه خانم، حدیث خانم و صبا خانم و دو پسر هم به نام‌های آقا امیررضا و آقا محمدحسین. شهید واقعاً مرد مؤمن و خوبی بود. خوش اخلاق، مهربان و خیلی هم متواضع بودند. در کارهایشان پشتکار و نظم داشت و همیشه گوش به فرمان حضرت آقا بود. تأکید داشت صحبت‌های رهبری روی زمین نماند. 

فعالیت های مذهبی و هیئت داری

شهید میثم رضوان پور پایه گذار هیئت خادم‌الشهدا در خمینی‌شهر بود؛ هیئتی که امروز به یکی از بزرگ‌ترین و پرشورترین هیئات مذهبی استان تبدیل شده است.

پدر این سردار در خصوص فعالیت های ایشان گفتند: میثم نخستین شهید هیئت خادم‌الشهدا در راه مبارزه با صهیونیسم است؛ او در سال ۱۳۹۰ بر پیراهن خود نوشته بود: ما عاشق مبارزه با صهیونیست هستیم و به این عهدش وفادار ماند.

مشهد

 

 

تحصیلات

این شهید والامقام دارای مدرک دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی بود و در دوران مسئولیت خود به‌عنوان معاون اجتماعی سپاه با درجه سرتیپ دوم با روحیه‌ای مردمی و پایبندی به ارزش‌های هیئتی مسئولیتش را به بهترین نحو انجام می‌داد.

همسرشان در این خصوص گفت: آقا میثم دکترای جامعه‌شناسی داشت و استاد دانشگاه هم بود. جو کلاس‌هایش طوری بود که دانشجو متوجه گذشت زمان نمی‌شد. با دانشجویان خیلی خوب برخورد و طوری تدریس می‌کرد که دانشجو از کلاس خسته نشود. در ضمن باید بگویم آقا میثم سخنران خوبی هم بود. خیلی واضح و خوب صحبت می‌کرد. از طرفی هم عضو هیئت امنای مسجد امام حسین (ع) در خمینی شهر بود که منشأ کار‌های خیر متعدد شده است. آقا میثم در کنار خادمی حضرت رضا (ع)، خیلی هم امام حسینی بود. هیئت ایشان در خمینی شهر بود و ما تهران بودیم. همسرم مخصوصاً محرم‌ها هر شب خودش را به هیئت در خمینی شهر می‌رساند و این مسافت زیاد را می‌رفت و بر می‌گشت تا بتواند کار‌های هیئت را با نظم انجام دهد. من یک بار به همسرم گفتم شما با این همه خستگی و کار زیاد خیلی خطرناک است این مسیر را به خمینی شهر می‌روید و برمی‌گردید. آقا میثم در جوابم گفت: «الان که می‌توانم برای امام حسین (ع) نوکری کنم باید انجام بدهم. خود امام حسین (ع) مواظب من هستند. شما نگران من نباشید.» 

پیاده روی اربعین

ایشان عاشق پیاده روی اربعین بودند. معتقد بود سفر اربعین اگر به صورت جمعی باشد بهتر است. به بچه‌ها توصیه می‌کرد با کاروان هیئت به زیارت اربعین بروند. خودش هم به هر طریقی که بود تلاش می‌کرد به کاروان اربعین هیئت برسد. به دلیل شرایط کاری‌اش طبیعتاً نمی‌توانست هر سال بیاید، اما طوری برنامه‌ریزی می‌کرد که هر طور شده است اربعین زائر کربلا باشد. اغلب مدیر کاروان بود. در مسیر کربلا هر شب مجلس روضه و سینه زنی برپا می‌کرد. نزدیک کربلا که می‌شدیم حال و هوای عجیبی پیدا می‌کرد. از سالی که کاروان اربعین هیئت خادم‌الشهدا راه افتاد تقریباً هر سال همراه کاروان بود حتی اگر از اول به کاروان نمی‌رسید خودش را در طول مسیر می‌رساند. 
دوستانش تعریف می‌کردند شب جمعه شهید با دیگر دوستان داخل حرم سید الشهدا (ع) شده بودند. وارد حرم که شده بودند شهید گفته بود: «اینجایی که ما هستیم، اصل ما اینجاست و ما این اربعین از اینجا که برگردیم باید یک سال دست و پا بزنیم تا دوباره برگردیم به اینجا، برگردیم به اصل خودمان!»

اربعین

 

 

 سخن آخر

شهید در اردو‌های راهیان نور حرف‌های بسیار جالبی می‌زد که نشانه دید بالایش به مسائلی، چون شهید و شهادت داشت. یک‌بار در یکی از همین اردو‌ها می‌گفت: «این‌هایی که در راه خدا کشته می‌شوند نگید اینها کشته شدند «بل احیاء» اینها زنده‌اند شما متوجه نمی‌شوید.» «ولا تحسبن الذین قتلوا» می‌گویند اصلاً به ذهنتان هم نیاید «ولا تحسبن» به ذهنتون هم نیاید که اینها مرده‌اند «بل احیاء عند ربهم یرزقون» ... «عند ربهم یرزقون» یعنی دستشون تو جیب خداست و کسی هم که دستش در جیب خداست خیلی دست و دلباز‌تر از این حرف‌هاست.» عاقبت خود آقا میثم هم یکی از همین عندربهم یرزقون شد و خودش هم به عنوان یک شهید نزد پروردگارش روزی خورد.

 

دسته بندی