مغز متفکر حزب الله لبنان از نگاهی دیگر

13سال قبل در چنین روزی(23بهمن) مغز متفکر حزب الله لبنان آسمانی شد. عماد مغنیه که از وی بعنوان مغز متفکر حزب الله لبنان نیز یاد شده است در سال 2008میلادی توسط رژیم اشغالگر اسرائیل و دولت وقت آمریکا (بوش پسر) ترور شد.
اما عماد مغنیه که بود؟ و چرا با دخالت مستقیم دولت آمریکا ترور شد؟
13سال قبل در چنین روزی(23بهمن) مغز متفکر حزب الله لبنان آسمانی شد. عماد مغنیه که از وی بعنوان مغز متفکر حزب الله لبنان نیز یاد شده است در سال 2008میلادی توسط رژیم اشغالگر اسرائیل و دولت وقت آمریکا (بوش پسر) ترور شد.
اما عماد مغنیه که بود؟ و چرا با دخالت مستقیم دولت آمریکا ترور شد؟
عماد فائر مغنیه نام کامل مغز متفکر حزب الله لبنان است که در سال 1962میلادی مصادف با سال 1341 شمسی در روستای طیردبا شهر نبطیه از شهرهای استان صور لبنان پا به عرصه ی گیتی نهاد.
عماد مغنیه در جوانی و پس از تحصیل در دانشگاه آمریکایی لبنان وارد عرصه سیاسی شد. اما نه درگروه های حامی آمریکا بلکه در جنبش فتح ! حاج عماد در فتح پیشرفت خوبی داشت وبا توجه به هوش سرشار و توانایی های بالای خود بعنوان محافظ شخصی یاسرعرفات انتخاب گردید. اما در سال 1362 همزمان با تاسیس حزب الله لبنان مقنیه همراه با سیدحسن نصرالله به عضویت این حزب در آمد. مقنیه سوابق درخشانی در حزب الله لبنان از خود برجای گذاشت بطوری که بعنوان مغز متفکر این حزب شناخته می شد.
عماد مغنیه بعنوان بنیاد گذار یگان نظامی حزب الله فرماندهی عملیات مهم حزب الله را در جنگ 33روزه برعهده داشته است. علاوه برآن انفجار سفارت آمریکا در بیروت نیز از جمله اقدامات حزب الله به فرماندهی مقنیه بوده است.
اما عماد مغنیه که بعدها به حاج رضوان ملقب گردید کیست و دارای چه شخصیت معنوی بوده است؟ در این فرصت کوتاه سعی خواهیم کرد به بُعد اخلاقی این شهید گرانقدر بپردازیم همان بخشی از زندگی ایشان که کمتر به آن پرداخته شده است.
به نقل از صفحه مجازی فرزندان امام از قول خانواده این مرد آسمانی آمده است:
"ما در چند نوبت همراه ایشان به محضر امام خمینی(ره) مشرف شدیم. در یکی از این بازدیدها حضرت امام فرمودند: « حاج عماد فرزند من است »
ایشان از هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) به ایران در حالی که تنها 16 سال داشت مردم لبنان را به همراهی با انقلاب اسلامی تشویق میکرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همراه و حامی انقلاب بود و از همان اولین سال اعلام راهپیمایی روز جهانی قدس در برگزاری و شرکت در این مراسم نقش مؤثر داشت.
شجاعت ایشان به حدی بود که زمان آغاز جنگ تحمیلی عراق با ایران ، عماد مغنیه تصویربر چسب دار از حضرت امام خمینی (ره) را به پشت لباس پلیسهای سعودی میچسباند و آنها در حالی که عکس امام خمینی (ره) روی لباسشان بود در میان مردم تردد می کردند و متوجه نمیشدند که چه کسی عکس امام(ره) را روی لباس آنها چسبانده است."
سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در یکی از مراسم های یادبود شهید مغنیه در خصوص وجه معنوی این شهید گرانقدر سخنانی تامل برانگیز بیان داشته اند:
" امروز روز شهادت اسطوره ی زمانه است، حقیقتاً من نمیشناسم در مجموعه کسانی که شهید شدند و یا در معرض شهادتاند اسطورهای مثل مغنیه باشد،کسی که شهادتش بهت بزرگی در عالم اسلامی به وجود آورد. من بعد از ارتحال امام ره در بین شخصیتهای غیرروحانی ندیدم شخصیتی مثل عماد که اندوهی با شهادتش در عالم اسلامی به وجود آورد.
... عماد مغنیه تنها در یک زمینه تخصص نداشت، او در جنگ چریکی متخصص بود اما آنچه دشمن را در مقابلش شکست میداد تعلق خاطر به چیزی بالاتر بود که اگر خبر شهادت به او بدهند لبخند میزد.
ممکن است هر انسانی در هر زمینهای متخصص شود اما انسان صرفاً حرفهای مانند نیروهای بلکواتر آمریکا تربیت میشوند که ناجی نیستند و اگر هم فن و حرفهای در اختیارشان قرار بگیرد نجاتدهنده نخواهد بود بلکه مخرب است.
ایمان مغنیه بود که او را نگه میداشت من بارها شاهد گریههای شدید او بودم در یک جلسهای که تلویزیون فیلمی راجع به امام رضا (ع) پخش میکرد و در صحنهای که به امام سم نوشانده شد وقتی مغنیه برای اولین بار آن صحنه را دید آنقدر گریست که همه را منقلب کرد.
حاج رضوان قبل از تأسیس حزبالله یک گروهی با همین نام تأسیس کرد و وقتی که لبنانیها شخصیتهایشان ترور میشد عماد مغنیه 19 ساله به فکر حفاظت از شخصیتهای لبنان افتاد. روزی که کورانی و علامه فضلالله ترور شدند کسی که چشم فتنه را کور و بعثیها را اخراج کرد مغنیه بود. اما در همه سالهایی که با هم طی کردیم یک بار ندیدم در صحبتهایش از خودش تعریف کند در حالی که او خالق بسیاری از پیروزیها بود.
یک مرتبه که در جنوب لبنان جلسهای برگزار کرده بودیم هر چند همه نام او را میدانستند اما او را نمیشناختند یک بار یکی از اعضا اعتراض کرد و گفت تو که هستی که هر روز به این جلسه میآیی و میروی باید ظرفها را هم بشویی، او قبول کرد و کار را انجام داد بعداً فهمیدند که او حاج رضوان است.جمله رهبری که فرمودند عماد فرزند امام بود یک جمله کامل است هر چند حاج رضوان با همان نسبت به رهبری عشق میورزید.
... حاج رضوان در امور تربیتی و علمآموزی روشی عجیب داشت، در عالم شیعه و سنی مجاهدی نداریم که در پای درسش نبوده باشد او کسی بود که خودش از تجربیات دیگران میآموخت، با فلسطینیها و عراقیها مینشست و تجربه کسب میکرد و کادرسازی میکرد که بسیاری از مجاهدین امروز تربیتشدگان مدرسه عماد مغنیه هستند.
در ادامه برخی از سخنان دوستان حاج رضوان را در خصوص اخلاقیات و معنویت ایشان، بصورت خلاصه مرور خواهیم نمود:
-با وجود اینکه معاون جهادی حزب الله محسوب میشد اما در عمل علاقهای به کسب مدارج سیاسی در حزب الله نداشت و عضو شورای رهبری این حزب هم نبود. بعد از سال ها و اصرار مکرر سید حسن نصرالله به وی مبنی بر شرکت در انتخابات شورای رهبری، پذیرفت که نامزد گردد. هرچند در دل راضی نبود و هیچ تلاشی برای کسب آرا نکرد. اما رایگیری که انجام شد، بالاترین رای را آورد پس از نصرالله.
-در برخی جلسات مترجم بودن را بهانه ای برای حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفین قرار میداد و آنقدر خوب از عهده این کار برمیآمد که هیچکس شک نمیکرد که او مترجم نیست و عماد مغنیه، از فرمانده های ارشد و مغز متفکر حزبالله لبنان است. از این طریق حتی گاهی نظرات طرف خودی را که فکر میکرد نیاز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال میکرد. از این طریق همیشه در جریان اطلاعات دست اول جلسات بود.
-معمولا در هر موضوعی نظرات بسیار خوب و قوی ارائه میداد، حتی در فیلمسازی و کارهای رسانهای تلویزیون المنار. اما در جاهایی که میخواست ابراز نظر کند و نظرش مخالف رای شخص دیگری می بود، طوری آنرا بیان میکرد که اصلا طرف مقابل احساس مخالفت از سوی حاج رضوان نمیکرد و به خوبی و راحتی اشکال دیدگاهش را می پذیرفت، بدون آنکه ناراحتی و کدورتی بین آنها ایجاد شود.
-ایران که میآمد سعی میکرد حتماً به زیارت حرم امام رضا(ع) در مشهد مقدس مشرف شود و تا جایی که امکان داشت، فرصت زیارت حرم حضرت معصومه(س) در قم را هم از دست نمیداد.
علاقه زیادی به اهل بیت(ع) عصمت وطهارت داشت و در همه ی کارهایش به ایشان توسل میجست و همین باعث شده بود تا ثبات روحانی،معنوی و عرفانی زیادی پیدا کند که در اوج دشوارترین عملیاتها هم اطمینان و آرامش خاصی داشته باشد.
برای ترور او بسیار تلاش کردند. یک بار در سال 1994 از طریق فردی به نام احمد حلاق با برادر حاج عماد به نام فواد که تاجر بود ارتباط گرفتند و به بهانه کمک اقتصادی به حزب ا... سعی کردند جلسه ای بین حلاق و حاج عماد تشکیل دهند. روزی که قرار بود جلسه در محله صفیر در جنوب بیروت تشکیل شود، حاج رضوان که مشکوک شده بود، بدون اطلاع قبلی به آنجا نرفت و برادرش فواد که به آنجا رفته بود، به همراه جمعی از شهروندان عادی بر اثر بمبگذاری به شهادت رسیدند.
چندی بعد عماد انتقام خون های بیگناه را گرفت. احمد حلاق را از دایره حفاظتی موساد در جنوب لبنان خارج کرده و به بیروت کشاند و در آنجا حکم اعدامش را اجرا کرد تا اسرائیل ضربه دیگری بخورد.
در جلسه ای که سید حسن و چندی از فرماندهان حضور داشتند من که او را نمی شناختم خواستم عکس دسته جمعی بگیرم , همه را در جای مناسب نشاندم , دوربین را که تنظیم می کردم یکی از حضار به بهانه های مختلفی همچون تو نمی توانی یا خوب بلد نیستی و... دوربین را از من گرفت . آن روز چندین عکس گرفته شد بدون آنکه او حتی در یکی از آنها حضور داشته باشد .
... شهید که شد پی به هویت واقعی او بردیم آن موقع بود که فهمیدم چرا سازمان سیا سالها در به در دنبال ردی از حاج عماد بود و تنها عکسی از بیست و چند سالگی او داشت.
-انقلاب که شد متن سخنرانی های امام را به زبان عربی و فارسی از سفارت ایران در بیروت می گرفت و آنقدر آنها را مطالعه کرد که در کمتر از 6 ماه توانست به راحتی فارسی بخواند و پس از مدتی صحبت کند.
امام خمینی( ره) را بسیار دوست داشت وخود را موظف به تبعیت از دستورات ایشان می دانست. به همین دلیل علاقه زیادی به یادگیری زبان فارسی داشت تا راحت تر از نظرات ایشان بهره مند شود.
خیلی خوشحال بود... برده بودند... در قالب تیم های تشکیلات خودشان ، تیم مقابل را برده بودند و او با خوشحالی بسیار از پیروزیشان سخن می گفت... به فوتبال علاقه داشت، خیلی زیاد...
در این اواخر مسئولیت معاون جهادی حزبالله که شامل امور اطلاعاتی،امنیتی و نظامی میشد را به فرماندهانی که خود تربیت کرده بود واگذار کرده و خودش در امور برنامهریزی فعالیت میکرد.قطعاُ آنهایی که تحت نظر او آموزش میدیدند و از خرمن پربار ایدههایش بهره میگرفتند اگر توانمندتر از او نشده باشند، چیزی از او کم نخواهند داشت. آموزشهای چریکی که او به نیروهایش میداد، حقیقتاُ سخت و طاقتفرسا بود و کمتر کسی را یارای انجام دادن شان بود.
آخر هم مزد خود را از سه ساله اباعبدالله گرفت. شب شهادتش به زیارت حضرت رقیه میرود، در عزاداری حرم شرکت میکند، غذای نذری هم میخورد و بعد هم در جلسه شرکت میکند و آخرش هم... راستی آن شب، شب شهادت رقیه بود. بسیار پایبند مستحبات بهخصوص زیارت عاشورا بود و آنرا میخواند. علاقهی خاصی هم به امام حسین«ع» و حضرت رقیه«س» داشت و هرگاه که سوریه میرفت حتما به زیارت ایشان میشتافت.
حاج عماد هنگامی که قصد سوار شدن به خودرویش را داشت متوجه خودروی مشکوکی که پشت ماشینش پارک بود شد، اما دیگر دیر شده بود. سرویسهای امنیتی چندین کشور غربی دنبالش بودند، صبح و شب. بارها هم جاهای مختلف دنیا اقدام به ترور او کردند اما هیچگاه موفق نبودند. آخرینبار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اینبار همه آمده بودند؛ آمریکاییها، اروپاییها، موساد و حتی عربها. ماشین در یک کشور اروپایی با نظارت سیا بمبگذاری میشود و از آنجا به سوریه منتقل میگردد. کشورهای عربی محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد.
البته بعدها روزنامه نگاران آمریکایی پس از شکست های امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی اسنادی از حضور مستقیم آمریکا در شهادت ایشان منتشر کردند تا به اصطلاح بر افتضاح درز اطلاعات امنیتی اسرائیل سرپوش بگذارند. در این اسناد آمده است ترور عماد مغنیه با دستور و تایید مستقیم جورج بوش پسر(رئیس جمهور وقت دولت آمریکا) و برنامه ریزی گسترده رژیم صهیونیستی در انتقام جنگ 33روزه صورت گرفته است.
شهید بزرگوار عماد مغنیه معروف به حاج رضوان که در 7 دسامبر سال 1962 میلادی در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد پدرش فایز مغنیه نام داشت
پدر او آیت الله شیخ جواد مغنیه از علمای برجسته شیعه در لبنان و مادر او زنی صبور و شیرزنی شجاع بود، عماد دو برادر داشت: جهاد و فواد.
جهاد در سال ۱۳۶۳ شمسی در عملیاتی علیه رژیم اشغالگر به شهادت رسید و فواد دیگر برادر عماد هم در یک عملیات جاسوسی توسط نیروهای موساد که به دنبال عماد بودند به شهادت رسید.
در واقع یکی از جاسوسان صهیونیستی تحت پوشش تاجری فلسطینی به فواد که کارهای تجاری انجام می داد نزدیک شده و وی را به نزدیکی مناطق اشغالی کشاند.
جاسوس اسراییلی در لباس تاجر با وعده معامله تجهیزات نظامی قراری با براد ایشان ؛ فواد در مناطق اشغالی گذاشت و هدف او چیزی نبود غیر از اینکه عماد را به تله بکشاند تا یگان ویژه آدم ربایی موساد بتوانند عماد را بربایند ولی هوش سرشار و مراقبت های ویژه ای که عماد همواره از آن بهره مند بود مانع از این توطئه شد و هنگامی که اسراییلی ها پی بردند که دستشان به عماد نخواهد رسید به ناچار دستور به ترور فواد داده و او را به شهادت رساندند.
از شهید عماد چند فرزند پسر و دختر به جای ماندهاست. جهاد یکی از فرزندانش بود که در 27 دی 1393 در هجوم بالگردهای اسرائیلی به خودروی حامل وی در بلندیهای جولان سوریه به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی