رفتن به محتوای اصلی

من شاعری درباری ام یا امام رضا(ع)

از اول ماه ذی القعده تا یازدهمین روز این ماه به دهه کرامت معروف شده است
امام رضا

از اول ماه ذی القعده تا یازدهمین روز این ماه به دهه کرامت معروف شده است. اول این ماه همزمان است با ولادت حضرت معصومه(س) و یازدهم این ماه در تقویم سالروز ولادت امام رضا(ع) ثبت شده است والبته ششمین روز این ماه نیز روز بزرگداشت حضرت شاهچراغ؛ احمد بن موسی می باشد. به  همین مناسبت و ولادت این خواهر و برادر گرامی ایرانیان به این دهه، دهه کرامت می گویند.

اما چرا دهه کرامت؟

امام رضا(ع) در بین ایرانیان باتوجه به وجود حرم مطهر ایشان در مشهد مقدس از جایگاه ویژه ای برخودار است بطوری که ایشان به کرامت و جود در زندگی ما ایرانیان شهره شده است.

حکایت کرامت این خاندان دیگر برای ما ایرانیان اظهر من الشمس شده است، ذکر امام رضا(ع) کلام هر ایرانی شده است، مدح امام رضا(ع) نیز جز خاطره انگیزترین اشعار فارسی شده است. مثل همین شعر برقعی شاعر خوش لحن پارسی؛

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم

دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

 

کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن

به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم

 

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید

درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

 

رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده

دوبیتی های "باباطاهرم" عریان عریانم

 

شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد

صدای حملهء چنگیز خان آمد... نمی دانم _

 

چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم

درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه ... دیوانم

 

چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را

زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم...

 

فراوان داغ‌دیدن‌ها، به مسلخ سر بریدن‌ها

حجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم

 

شمال و درد "کوچک‌خان"، جنوب و زخم "دلواری"

به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم

 

سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد

منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

 

من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم

پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم"

 

گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان

که تهران‌تر شود تهران، من آبادان ویرانم

 

صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان

تورا لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم

 

سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را

منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم"

 

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد

از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

 

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم

که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم

 

و چه خاطرات خوبی داریم ما ایرانی ها با امام رضا(ع) ...

 

دسته بندی

برچسب‌ها