راز سر به مهر فرمانده

فرمانده ی خوشفکر و ایدهپرداز عملیات خیبر
برای حفظ انقلاب اسلامی ، همانند بهشتی اگر یک امت هم باشی ، باید مظلوم باشی ، تا انقلاب اسلامی باقی بماند و قطعا یکی از این مظلومین انقلاب اسلامی ، شهید جنگ تحمیلی، فرمانده خیبر شهید علی هاشمی است
علی هاشمی ایده پرداز عملیات خیبر بود و ثمره آن عملیات تصرف جزایر مجنون بود که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت است. اما مهمتر از این موضوع، نحوه شهادت و اتفاقات بعدی است که ما را با یک حیرت و داستان عجیب روبرو میکند.
او با اینکه یکی از مهمترین فرماندهان جنگ بود اما تا ۲۲ سال نام بردن از او ممنوع بود. باور کردنش سخت است هیچکس حق نداشت درباره او کلامی سخن بگوید. لام تا کام، سکوت مطلق گویی اصلا نبوده گویی اصلا نجنگیده او حتی متهم به خیانت شد و البته شایعاتی دیگر ... اما ماجرا چه بود؟
ماجرا این بود که عراق برای بدست گرفتن جزیره مجنون یک حمله سراسری را سازماندهی کرد و با توپ پر به سمت این جزیره آمد علی هاشمی و یارانش در مجنون بودند و مستقیما مورد حمله بالگردهای عراقی قرار گرفتند. راکت پشت راکت به سمت آنها شلیک میشد با این حال چون صحنه جنگ و نبرد و درگیری بود، کسی متوجه نشد چه بر سر علی هاشمی آمد.
حمله که تمام شد، زخمیها به عقب منتقل شدند و سرشماری آغاز شد تا ببینند چه کسانی هستند و چه کسانی شهید شدند. نفر اول که خبری از او نبود علی هاشمی بود به دنبال پیکرش گشتند. هیچ اثری از او نبود.
پس کجاست؟
برخی از بچهها اسیر شده بودند. چند نفری عراقی ها را دیده بودند که به سمت ایرانی ها آمده و چندنفری را به اسیری گرفتند. در میان بحث و سخن که فرمانده کجاست؟ یکی احتمال داد شاید او اسیر شده باشد. چون دیده آن طرفی می رفته... همین گمانهزنی مبنای اتفاقات بعدی قرار گرفت.
از آنجایی که علی فرمانده ارشد بود، همه باید دربارهی او سکوت میکردند. اعلام میشود که مطلقا سخنی نگوئید. نه درباره اسارتش نه این که اساسا اینجا بوده یا نبوده است. زیرا او حامل مهمترین اطلاعات بود و اگر مقامات عراق میفهمیدند ممکن بود علی هاشمی دوران بسیار سخت و بدی را در زمان اسارت بگذراند.
سکوت. سکوت. سکوت
سالها میگذرد و همچنان سکوت . جنگ تمام میشود همه خوشحال هستند که با بازگشت اُسرا علی هاشمی هم می آید. همه میآیند اما باز هم از او خبری نیست. هیچ شاهدی او را در زندانهای بعث ندیده است.
فرضیه غلط در غالب یک سئوال شکل میگیرد: نکند با صدام همکاری میکند هجمه ی شایعات علیه او روشن میشود. مجددا اعلام میشود درباره او سخنی گفته نشود این بار کسی نگران نیست که او اسیر شده، برخی از این که احتمالا با صدام همکاری میکند، عصبی هستند.
پس قرار شد تا روزی که صدام زنده است کسی درباره او حرفی نزند. از همه بیشتر خانوادهاش تحت فشار قرار گرفتند. جلوی شایعات را نمیشد گرفت. یکی میگفت با منافقین همکاری میکند و دیگری می گفت که با صدام حسین درحال تبادل اطلاعات و همکاری است. فشار بیسابقه ای روی خانواده ایشان بود.
خانواده حتی مجبور به ترک محل زندگی شدند اما هرکجا که میرفتند از نگاهها در امان نبودند. نه پدر و مادر و نه بچههای ایشان
روزگار سختی بود بیست سال از غیبت علی میگذشت و انواع تهمتها بود که بر سر آنها آوار می شد و هیچکس حاضر به حمایت و دفاع از آنها نبود با این حال برخی امیدوار بودند که ردی از او در عراق و کنار صدام حسین بیابند این امید وجود داشت که شاید در همکاریهای بعدی با صدام حسین، فرمانده سابق و متهم امروزی پیدا شود. رابطه ها که با صدام برقرار شد، خبری از علی نشد. هیچ خط و ردی از او نبود ایام گذشت و باز دوباره سکوت. حمله آمریکا به عراق منجر به فرار صدام و نهایتا بازداشت و اعدام او شد. صدام مُرد اما باز کسی سخنی از علی به میان نیاورد. علی چی شده؟ و کجاست؟ چرا هیچ ردی از او نیست؟ نکند از عراق بیرون رفته است؟ گمانهزنیها در خفا ادامه داشت تا این که کمیته جستجوی مفقودین در ادامهی تفحصهایی که داشت،در محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم به پلاک علی و بقایای پیکر او برخورد. اینجا حقیقت آشکار می شود.
او همان روز چهارم تیرماه ۱۳۶۷ شهید شده و زیر آواری از خاک دفن شده بود اما نه تنها کسی نمیدانست بلکه تا ۲۲ سال بعد متهم بود. در آن ۲۲ سال غریبانه در خاک افتاده بود. هیچ کس از او تجلیل نکرد. هیچکس نامش را بر زبان نیاورد، خیابانی به نام او نامگذاری نشد و خانوادهش قدر ندیدند بلکه زخم زبان شنیدند. ۲۲ سال زیر انواع فشارها و حرفها و حدیثها بودند تا این که در سال ۱۳۸۹ پیکر او کشف شد و با شکوه تمام در اهواز به خاک سپرده شد.
انگار خدا می خواست بعد از 20 سال حقیقت آشکار شود و شهید علی هاشمی بزرگ ملت و طعنه زنندگان خوار و خفیف شوند.
زنده باد یاد و خاطره بزرگ مردان گمنام وطنم.
سایت تخصصی اجتماعی