از ترسهای خود نترسید!

معروف: آیا کسی را دیدهاید از بلندی بترسد؟ شده تا حالا ازتان بخواهند روی نردبان یا چهارپایه بروید، اما شما بترسید و احساس سرگیجه کنید؟ شده توی خانه تنها باشید، برق برود و تاریکی مطلق و سکوت محض قلبتان را در سینه بکوبد؟ یا نه شده اصلاً از مردن بترسید؟ تا حالا به مردن فکر کردهاید؟ به اینکه چگونه و در چه حالی خواهید مرد؟ شاید توی خیابان راه میروی ناگهان با موتور یا ماشین برخورد کنی. شاید سادهتر باشد و توی یک گودال بیفتی، خونریزی داخلی تو را هنوز به بیمارستان نرسانده راهی آن دنیا کند. ممکن است در حال عبور از یک سازه ناتمام باشید و یک آجر اتفاقی توی سرتان بخورد و شما به دیار باقی بشتابید. یا نه؛ ممکن است سکته کنید و در دم جان دهید. میدانم الان توی ذهنتان غر میزنید که این چرندیات چیست؟ شاید حتی از خواندن مرگ هم ترسیده باشید! آری میخواهم درباره ترس بگویم؛ مکانیسم دفاعی ما در مقابل دنیای ناشناخته پیرامونمان. از تاریکی میترسیم، چون پیرامون را نمیبینیم. از مرگ میترسیم، چون برایمان ناشناخته است. از بیماری میترسیم، چون میترسیم به مردن منجر شود. از زلزله میترسیم، چون به مرگ منتهی میشود. از مرگ والدین میترسیم، چون از تنها شدن میترسیم. از ارتفاع میترسیم، چون ممکن است سقوطی منجر به فوت تجربه کنیم. خیلیها از بازیهای مهیج شهربازی میهراسند و فشارشان موقع سوار شدن دستگاهها میافتد. علتش هم عدم اطمینان به سلامت دستگاهها و رخ دادن سانحه است. بعضیها ترسشان که زیادتر از حد معمول بشود دچار فوبیا میشوند. دیگر ترسشان عادی و سازنده نیست اتفاقاً مخرب و دردناک است. تصور کنید رانندهای دچار فوبیای تصادف شود آیا میتواند پشت رل بنشیند؟ آتشنشانی فوبیای سوختن داشته باشد. آیا میتواند یک آتشنشان موفق بشود؟ یا نه! دخترتان از آمپول و دیدن خون میترسد و رو برمیگرداند. به نظرتان میتواند در رشتههای پزشکی موفق باشد؟ یا کسی ترسو باشد و کوهنورد بشود؟
ترس چیز خوبی است، اما...
ترس جزئی از زندگی روزمره ماست. با پوست و خونمان عجین شده است. اتفاقاً این ترس خیلی وقتها ما را از مهلکه بهدر کرده است. چون میترسیم، برای امنیتمان تلاش میکنیم. ترس باعث میشود توی خیابان از کنار دیوار راه برویم و کیفمان را محکم و با احتیاط حمل کنیم. ترس از تصادف باعث میشود موقع رانندگی دقت کنیم و یک شهروند قانونمدار باشیم. ترس ما را وامیدارد تا نکات ایمنی و قفل درهای خانه را چک کنیم. برای بیمار نشدن مراقب دستورات غذایی باشیم.
مکانیسم ترس خوب است. به شرطی که اندازه باشد. آنقدر که ما حواسمان به خودمان باشد. ترس از مردن خوب است به شرط آن که ما را از انجام بدی دور کند و باعث شود از دقیقههای عمرمان استفاده بهتر کنیم. بعضیها میگویند اینکه نمیدانیم عمرمان تا چه روز و ساعتی است وحشتناک است. اینکه یکهو در میزند ترسآور است. اما اگر میدانستیم چقدر زندهایم زندگی هیچ جذابیتی نداشت. اصلاً تمام مدت باقیمانده را در ترس تمام شدن همان وقت هدر میدادیم. دیدهاید افرادی که میفهمند بیماری لاعلاج دارند؟ هنوز دکتر نگفته چقدر امید به زندگی هست آنها از ترس سکته میکنند. مردی را میشناسم که میانسال بود. فکر میکرد خیلی شجاع است. پیش دکتر رفت و جواب آزمایشاتش را نشان داد. وقتی با اصرار خودش دکتر به او گفت سرطان دارد دچار شوک شد و هنوز از ساختمان بیرون نیامده سکته کرد و مرد. اگر ترس جانش را نمیگرفت با شیمیدرمانی میتوانست زنده بماند و زندگی کند.
میدانید چرا ترس، برادر مرگ است؟
راست میگویند که ترس برادر مرگ است. وقتی بترسی قدرت هوشیاری را از دست میدهی. دستپاچگی و هول کردن باعث خطاهای بعدی میشود. تصور کنید توی خانه تنها هستید و یکباره خانه میلرزد. شما بدون فکر عاقلانه و در نظر گرفتن هشدارهایی که فرا گرفتهاید، توی خانه راه میافتید و تکانها شما را به زمین میکوبد. یا موقع فرار عجولانه از راهروها پایتان لیز میخورد و دچار آسیب میشوید. این بلا را ترس سرتان میآورد نه فرایند طبیعی زلزله. تاریکی شما را سکته نمیدهد. تخیل و ذهن شماست که در تاریکی مثل سایه حرکت میکند و برای خودش داستان میسازد. ذهن شما دوست دارد سایهی پرده را یک جن تصور کند. ذهن شما دوست دارد با دیدن ملحفه سفید یاد روح بیفتد و از ترس جیغ بکشد. این قدرت افکار شماست که دستور میدهد بترسید و واقعیات را از ذهن شما کتمان میکند. ترس شما را به جنون میکشاند. آدمها با ترسهایشان سر از تیمارستان درمیآورند، با ترسهایشان فرار میکنند و با ترسهایشان آدم میکشند و با ترسهایشان...
بهانههای بسیار برای ترسهای ما
دلایل ترسها و انواع آن بیشمارند. یکی از ترسهای شایع پرواز کردن است. خیلیها بهرغم مقام و مرتبهای که دارند به دلیل ترس از پرواز و بد شدن حالشان ترجیح میدهند دور دنیا را با قطار و خودروی شخصی بگردند. یکی دیگر از ترسهای شایع استرافوبیا یا رعدوبرق است. طوفان پدیده طبیعی رایجی در تمام جهان است، اما برای آنها که از این غرش میترسد ممکن است اخلالگر بوده و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد. کودکان بیشتر دچار این ترس میشوند و بهرغم تمام توضیحات علمی که داده میشود باز هم از این رخداد میهراسند. یکی از ترسهای جدی که ممکن است در کودکی رخ داده و تا بزرگسالی ادامه یابد ترس از سگ است. اگر در محل سکونت خود سگ ولگردی را هر روز میبینید حواستان باشد ممکن است این تکرار دیدن هر روزه ترسی عمیق در دل کودکتان بپروراند. یکی از ترسها ترس از حفره و مکانهای محدود است. اغلب همه از حبس شدن در چاه یا گیر کردن در یک انباری تاریک میترسند و فقط شدت آن برای افراد متغیر است. در مقابل این فضاهای محدود و کوچک، شلوغی و فضای عمومی هم میتواند برای عدهای ترسآور باشد. آنها با دیدن مردم کنارشان و عدم توانایی برای تشخیص حرکت بعدی آنها دچار وحشت میشوند و همین فرار از شلوغی است که افراد زیادی را به دام انزوا و تنهایی منجر به افسردگی میکشاند. ترس از خزندگان و حشرات هم که جای بحث ندارد و خانمها بهتر از هرکسی این ترس را میشناسند و هنوز آقایان راهی جز دمپایی و حشرهکش برای آن نیافتهاند!
حالا برویم سراغ دستهبندی و سطح برخی از این ترسها. آنهایی که آشکار و قابل رؤیت است، مانند ترس از پیری، زشتی، تنهایی، تغییر شغل و...
آنهایی که در وجود ما هستند و نفس ما را مورد هجوم قرار میدهند؛ مثل ترس از شکست، طردشدگی، شهرت و... یعنی کسی که از طرد شدن میهراسد مدام از جمع فرار کرده و از داشتن رابطههای نزدیک با دیگران میگریزد.
بعضی ترسها هم زیربنای دیگر ترسهای انسان است. مثلاً مردی که میترسد نتواند از پس مشکلات بربیاید یا کسی که در آستانه ازدواج است از پذیرفتن این مسئولیت مضطرب باشد.
با ترسهایتان روبهرو شوید
هرکس بگوید ترسو نیست دروغ محض گفته است. هرکس بگوید مردن کاری ندارد و ترسناک نیست دروغ گفته است. اما برخورد با ترسها حرف دیگری است. بعضیها راه مبارزه با ترسهایشان را میآموزند. با ترسهایشان روبهرو میشوند و خودشان را در معرض امتحان قرار میدهند. از بلندی میترسند؟ پس به بلندترین نقطه میروند و از آنجا به پایین نگاه میکنند. از رانندگی میترسند؟ پس سوار ماشین میشوند و با احتیاط حرکت میکنند. بعضیها از میکروب بهشدت میترسند و همین ترسشان باعث وسواس فکری و عذاب روانشان میشود. پس تصمیم میگیرند به یکباره با آن مقابله کنند و در یک حرکت ناگهانی میوه نشسته بخورند تا مطمئن شوند میکروبها فقط توی ذهنشان هستند و کسی قرار نیست کشته شود.
مولا علی (ع) برای مقابله با ترس فرمودهاند: «هنگامی که از چیزی میترسی خود را در آن بیفکن. زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خود آن سختتر است.»
میتوانید برای درمان اضطراب ناشی از ترس به دمنوشهای آرامبخش روی بیاورید. بعضی دمنوشها ساخته شدهاند تا سلولهای ترسیده شما را آرام کنند میتوانید عود و اسپند دود کنید تا انرژیهای منفی و اضطراب از شما دور شود. آدمهای سردمزاج بیشتر دچار هراس و اضطراب میشوند. پس مغزتان را گرم نگه دارید و از خوردن بیش از حد سردیجات خودداری کنید. بوی گلاب آرامبخش است. سعی کنید آن را توی خانه و بالشتان اسپری کنید. قرآن و ذکر هم آرامبخشهای مطمئنی است که امتحانشان را پس دادهاند.
ترسها زمانی رخ میدهد که شما از رویداد احتمالی بیخبر باشید. پس برای تمام وقایع پیشبینی کرده و احتمالات را در نظر بگیرید و آماده رویارویی با ترسها باشید. پروفسور امیلی هولز استاد دانشگاه آکسفورد معتقد است اگر تا شش ساعت بعد از یک اتفاق ترسناک، بازی فکری تکراری و جذاب انجام دهید، به احتمال زیاد میتوانید آن اتفاق را فراموش کنید؛ و نکته آخر آنکه: سعی کنید شجاع باشید. گفتنش آسانتر از اجرای آن است. اما باور کنید با ترسیدنهای مداوم فقط فرصتهای ناب زندگی را از دست میدهید. ترسها باعث میشود دست روی دست بگذارید و وقتی به هوش میآیید که عمر گران و جوانی را از دست دادهاید و افسوس میخورید کهای کاش اهل ریسک بودید و ترس از شکست را به جان میخریدید؛ چراکه ترسها فرصت آزمون و خطا را از شما سلب میکنند.
منبع: روزنامه جوان